اورمان، چشمان آسمانی توست
باورمان، چشمان آسمانی تو است که کوچه های
شهر را خورشید می پاشد. تو آن اسطوره ای هستی که شبهای بیشمار، سر بر شانه های
ماه، شاعرانه ترین واژه ها را گریسته ای.
سروان عراقی «فهمی الربیعی» افسر جوان،
خوشگذران و ماجراجویی بود که در روزهای جنگ به خاطر نبردهایی که در آن شرکت داشت،
صدام مدال شجاعت را از سینه او آویخت. همین مدال ها و جراحت های زیاد باعث شد تا
زمانی مسئول اردوگاه اسیران جنگی ایران در پادگان «الرشید» بغداد شود.
مقام معظم رهبری در مراسم دانشیان آموختگی دانشجو دانشگاههای افسری ارتش فرمودند:
شما در این راه وارد شدید، آن هم در بخش حسّاس و پرخطر آن. نیروهاى مسلّح، نوک پیکان نظام اسلامى و الهى و تمدّن الهى و اسلامى در مقابلهى با دشمنان، بدخواهان و کینهورزانند. جوانان عزیز ما این میدان را با انگیزه، با عشق و علاقه، با آگاهى و بصیرت طى میکنند و افتخار دنیوى و اجر اخروى و الهى را حائز میشوند. عزیزان من! راه نورانىِ پربرکتى است؛ قدر این راه را بدانید؛ در هر بخشى از نیروهاى مسلّح و از ارتش جمهورى اسلامى ایران مشغول فعّالیّت و خدمت هستید یا خواهید بود، آن را حسنهاى بدانید که خداى متعال براى آن به شما اجر خواهد داد و موجب نورانى شدن چهرهى شما در دنیا و آخرت خواهد بود.
روزی مردی برای خود خانه ای بزرگ و زیبا خرید که حیاطی
بزرگ با
درختان میوه داشت. در همسایگی او خانه ای قدیمی بود
که صاحبی
حسود داشت که همیشه سعی می کرد اوقات او را تلخ
کند و با
گذاشتن زباله کنار خانه اش و ریختن آشغال آزارش
می
داد